سریال گیلدخت یک درام تاریخی عاشقانه است که از آبان ماه ۱۴۰۱ از شبکه یک سیما به خانه ایرانی ها آمد. داستان این سریال واقعیت تاریخی ندارد اما طراحی فیلم براساس دوران قاجار در ایران ساخته شده است.
به گزارش دیده بان هنر و به نقل از تابناک جوان؛ در سالهای اخیر فیلمسازان علاقه خاصی به ساخت آثار زمان قاجاری داشته اند. تجربه نشان میدهد سریالهایی که در این ژانر ساخته میشوند به دلیل جلوههای بصری و موضوعات خانوادگی، اجتماعی معمولا تماشاگران خوبی پیدا میکنند. میتوان پخش سریال جیران از نمایش خانگی و سریال بانوی عمارت از تلویزیون را مثالهایی از این دست دانست.
طبق اعلام نتایج نظرسنجی صداوسیما، سریال گیلدخت پربینندهترین سریال نیمه دوم بهمن ماه سال گذشته بوده است. اما شروع و انتهای این سریال چگونه است؟ مخاطب در هنگام تماشای این سریال درام، چه حسی دارد؟
گیلدخت سریالی خوش آب و رنگ
جلوههای بصری سریال گیلدخت از نقاط قوت فیلم است که مخاطب را ترغیب به تماشا میکند. لباسهای رنگی بازیگران و صحنههای سرسبز شمال ایران، یک حالت فانتزی را در نمایش ایجاد کرده است. پررنگ جلوه دادن نقش زنان و اعضای مطبخ خانی ما را به یاد فیلمهای شرقی میاندازد. در سریالهای کرهای که برخی از آنها در ایران هم پربیننده بود، گاه یک موضوع خانوادگی مخاطب را مجذوب دیدن ادامه فیلم میکند.
شروع کلیشهای سریال گیلدخت
نمایش شکنجههای طولانی برای مخاطب بیچاره!
موضوع سریال با عذاب و گریه های بازیگران فیلم به اندازه کافی حس غم و غصه هجران را به مخاطب انتقال می دهد. اما صحنه های طولانی شکنجه کردن افراد در سریال گیلدخت آزاردهنده تر است. در طول سریال بارها صحنه شکنجه یک شخص توسط فرد یا افراد دیگر نمایش داده می شود. اما عجیب این است که زمان بسیار زیادی صرف یک صحنه ثابت در فیلم شده است. آن هم صحنهای که برای مخاطب ناخوشایند است. احتمالا عوامل سریال میخواهند عمق ظلم زمانه یا شخصیتها را نشان دهند، اما این نمایش نباید مخاطب را فراری دهد و او را مجبور به تغییر شبکه تلویزیونی کند!
روند کند سریال و عدم چرخش
حمید ابراهیمی که نقش عباسقلی سریال گیلدخت را بازی کرده است در یکی از مصاحبهها، کند بودن روند سریال را میپذیرد. ابراهیمی به روزنامه خراسان گفت: اصولا نویسندگان ما کمتر خطر میکنند. یک اتفاق بزرگ را به عنوان پایه میگذارند و حول محور آن اتفاق، داستان را شکل میدهند. من خودم شخصا به عنوان یک مخاطب، کسی که در این حرفه است و سالها در تئاتر درامنویسی کرده، اعتقاد دارم که این به پیکر یک اثر ضربه میزند.
گیلدخت مخاطب را غافلگیر نمیکند
همانطور که گفتیم تکراری و قابل پیش بینی بودن جریان سریال، باعث شده است دیگر مخاطب از اتفاقات فیلم غافلگیر نشود. برای مثال بارها گلنار در سریال گیلدخت تا دم مرگ می رود، اما هر بار به شیوهای نجات پیدا میکند. به نظر میرسد با نزدیک شدن سریال به پایانش، عیبهای ساختاری و محتوایی آن بیشتر به چشم بیننده میآید.
طراح و نویسنده گیلدخت: فیلم آسیب دیده است!
درباره انتقاداتی که به سریال گیلدخت نوشتیم، خوب است نظر طراح و نویسنده گیلدخت را هم در اینباره نقل قول کنیم.
مجید آسودگان در بخشی از صحبت هایش به قدس گفت: متاسفانه در «گیلدخت» یک آسیب بزرگ داشتیم. در نسخهای که دارد پخش میشود، در جاهای ساختار درونی قسمتها و ساختار قسمت بندی سریال و البته منطق داستان و نقش مایه بعضی از کاراکترها با آنچه روی کاغذ بود، کاملا متفاوت است و در اجرا بدون هماهنگی با بنده به عنوان خالق این جهان رخ داده است.
ذیل این نکته، ضربآهنگ درونی قسمت ها، سکانسها و کلیت کار آسیب دیده و وحدت و یکپارچگی در قصه در بعضی قسمتها دچار شکاف شده و ریتم قصه یکجاهایی میافتد.
به واسطه این تغییرات بعضی از کاراکترها و خطوط داستانی نیز ضربه خورده است. مثلا کاراکتر «میرزا رضا» تقریبا کمتر از ده درصدش آن چیزی است که در فیلمنامه بود اجرا شده و متاسفانه این موارد بسیار بیشتر از این چند نمونه است که عرض کردم.
ریتم داستان هم شامل این موارد است. شاید در ابتدای سریال مخاطب میتواند با ریتم کندتری همراه قصه شود، ولی درام هرچه جلوتر میرود باید ریتم تندتری پیدا کند و وقایع داستانی بیشتر و پررنگتر شود متاسفانه در «گیلدخت» به واسطه این تغیرات این اتفاق نیفتاده است.