تهیهکننده پیشکسوت سینما میگوید: ما دو تعریف برای مافیا داریم، یکی غلط و دیگری درست. یک وقت کسی که مسیرش را جلو میرود و در کارش موفق است را عدهای مافیا می نامند و مثلا می گویند فلانی مافیای سینمای ایران است. این به نظرم درست نیست.
به گزارش دیده بان هنر و به نقل از ایرنا؛ داریوش بابائیان تهیهکننده ۷۰ ساله سینمای ایران چند برهه متفاوت در سینمای ایران دارد. با سینمای کودک شروع کرد. با فیلمهای اجتماعی بر سر زبانها افتاد و با سینمای کمدی ادامه داد.
این هنرمند پیشکسوت در بخش نخست گفت وگوی خود با ایرنا از چگونگی ورودش به سینما و ورود پولهای نامتعارف به این عرصه سخن گفت. اینجا بخوانید.
بخش دوم این گفت وگو در ادامه از نظر شما میگذرد.
در بخش اول گفتوگو اشاره کردید که تعداد کمی تهیهکننده حرفهای بیشتر نداریم. استدلالتان چیست؟
اینها تعداد زیادی فیلم آن هم در ژانرهای مختلف ساختهاند و این طور نبوده است که فقط پول بگذارند وسط و اسمشان بشود تهیه کننده. الان طرف سه، چهار فیلم ساخته است، دفتر پخش هم ساخته ولی اصلاً خودش در سینما نیست و دنبال یک کار دیگر است و مثلاً کار دولتی میکند یا در دستگاه است، به اینکه نمیشود گفت تهیه کننده!
شما بروید به شوراهای تهیه کنندگان و بگویید فهرست تهیه کنندگانتان را بدهید ببینم. در این لیست چهارصد اسم را میبینید اما به عنوان روزنامه نگار چند نفر از اینها را میشناسید؟ برای مثال میبینید که افرادی مثل … در این لیست هستند. اما ایشان که تهیه کننده نیست، او بازیگر است. افراد دیگری هم در این فهرست هستند که نام نمیبرم. آنها بازیگران سرشناسیاند که عضو اتحادیه تهیه کنندگان هم هستند. برخی نیز کارگردان و فیلمنامه نویس هستند. آنها اگر در رشته خود فعالیت کنند موفقترند. حرفه آنها تهیه کنندگی نیست ولی عضو این مسیر شدهاند. اکثر آنها اصلاً فیلم تهیه نکردهاند. این به سینما لطمه میزند.
تهیه کنندگان حرفهای همین بیست سی تایی هستند که گفتم. اینها بالاخره ۵۰، ۱۰۰ فیلمی در کارنامهشان است. خود من خوشحالم از روزی که قدم در این حرفه گذاشتهام تا امروز حدود ۱۵۷ فیلم سینمایی، تله فیلم و سریال کار کردهام که امیدوارم وقتی نیستم این فیلمها ماندگار شود. البته فیلمهای خیلی عالی، خوب، متوسط و فیلم بد در کارنامهام دارم. همان طور که همه میوههای یک درخت عالی نیست، همه فیلمهای من هم یک طور نیست.
بزرگترین مشکل ما در جامعه هنریمان این است که هر چهار سال، چهار سالی که رؤسای جمهورمان عوض میشوند، مدیرانشان هم تغییر میکنند
صحبت از فیلمهای بد خود کردید. آنها را هم دوست دارید؟
اینکه میگویم فیلم بد، مرادم فیلمی است که در جامعه موفق نیست یا جامعه کمتر با آن ارتباط برقرار میکند. ولی من همان بدترین فیلم خودم را دوست دارم چون روی آن زحمت کشیدهام. آن فیلم عین یک بچه شیطانی است که پدر و مادر را به ستوه میآورد ولی به هرحال بچه آن والدین است و او را دوست دارند.
البته امروز دیگر نمیشود مزاحم یا بازنده را ساخت. حتی شورعشق را ساخت شور عشق ی که به نظر من دریچهای بود برای سینمای جوانان؛ سینمای دختر پسری. سینمایی که اکثر بچههای سینما بعد از آن وارد ماجرا شدند و فیلمهای این چنینی ساختند. حتی خود آقای محمدحسین فرحبخش، آواز قو را از روی شور عشق ساخت. شور عشق روی گیشه موفق بود.
تفاوت مدیریت سینما در این حدود چند دههای که شما حضور جدی در سینمای ایران داشتهاید، چه بوده است؟
بزرگترین مشکل ما در جامعه هنریمان این است که هر چهار سال، چهار سالی که رؤسای جمهورمان عوض میشوند، مدیرانشان هم تغییر میکنند. وقتی یک فروشگاه کنار یک خیابان باز میشود صاحب آن به مرور زمان کارش بهتر و پختهتر میشود.
یکی از بهترین دورههای سینما چه برای تهران، چه برای شهرستانها دوره ریاست آقای عزت الله ضرغامی بود. بزرگترین امتیاز این آدم در مدت ریاستش این بود که جشنوارهها را تقسیم کردما در دوره چهار ساله یک رئیس جمهور شاید دو تا سه رئیس سازمان سینمایی عوض کردهایم. هر کدام از اینها که آمدهاند تفکرات خاص خود را داشتهاند. آنها اصلاً تفکرات مورد پسند مردم را نداشتهاند. یکی آمده طرفدار سینمای جنگ بوده است، دیگری به سینمای اجتماعی گرایش داشته و آن یکی ارتباطش با سینمای کودک خوب بوده است.
ولی ما دورههایی را هم داشتهایم که طلاییتر از بقیه بودهاند. به زعم من یکی از بهترین دورههای سینما چه برای تهران، چه برای شهرستانها دوره ریاست آقای عزت الله ضرغامی بود. بزرگترین امتیاز این آدم در مدت ریاستش این بود که جشنوارهها را تقسیم کرد.
یعنی جشنواره استانی کردستان بود، بعد جشنواره استانی سیستان و بلوچستان و سپس جشنواره استانی خراسان برپا میشد و غیره. این محرومیت آن استان و شهرهایش را در زمینه سینما کاهش میداد. دیدن یک سری هنرپیشه و سلبریتی از نزدیک هم برای علاقمندان آن استانها خیلی اثر گذار بود و آنها با جامعه فرهنگی ارتباط برقرار میکردند. کارهایی که ضرغامی کرد تهیه کنندگان و کارگردانها را در مسیری برد که بروند و در این مناطق فیلم بسازند.
مثل این میماند که علیرضا بیرانوندی که از رفتگری کارش را شروع کرد و الان بهترین دروازه بان ایران شده است را مافیای فوتبال ایران بدانیم
اما ما الان در دورانی هستیم که یک وزیر یا یک رئیس سازمان سینمایی مان در ساختمان خود نشسته است و نمیداند دارد چه کار میکند و تفکرش هم تفکر سینمای عامیانه نیست. مثلاً اگر سینمای اجتماعی ذهنیت این آدم باشد اگر یک کارگردان طراز اول بیاید او این کارگردان را به سمتی سوق میدهد که چه فیلمی را باید بسازد. در صورتی که جشنواره فیلم باید فیلمهای متفاوت داشته باشد.
برای مثال اگر در یک جشنواره ۳۰ فیلم وجود دارد در ۵ ژانر درست تقسیم شود. ولی ما در ایران جشنواره میگذاریم و این موضوع رعایت نمیشود. شما جشنواره گذشته را ببینید یک فیلم کودک یا کمدی در آن نبود. این خیلی بد است. حالا درست است که چند نفر جوان آمدهاند با فکر خودشان دنیای انیمشین را وارد این حرفه کردهاند.
آیا مافیا در سینمای ایران وجود دارد؟
ما دو تعریف برای مافیا داریم، یکی غلط و دیگری درست. یک وقت کسی که مسیرش را جلو میرود و در کارش موفق است را عدهای مافیا مینامند و مثلاً میگویند فلانی مافیای سینمای ایران است. این به نظرم درست نیست. مثل این میماند که علیرضا بیرانوند ی که از کارگری ساده کارش را شروع کرد و الان بهترین دروازه بان ایران شده است را مافیای فوتبال ایران بدانیم. خیر؛ او آدم زرنگی بوده و فکرش کار کرده است و سراغ ورزش حرفهای رفته و با تلاش این جایگاه را کسب کرده است.
یا در سینما خیلیها علی سرتیپی را مافیا مینامند. در حالی که خیلیهای دیگر هم در کنار او بودهاند ولی در جای خود ماندهاند و سرتیپی پیش رفته است. او با تلاش خود به جایی رسیده که الان نفر اول سینمای کشور است. این آدم فکرش از خیلیهای دیگر از جمله من، بیشتر و بهتر کار کرده است. شاید این مافیا خواندن او ناشی از حسادت باشد.
اما مافیای واقعی همان پولشویانی هستند که با پول و قدرت و رابطه وارد سینما شدهاند. کسانی هستند که ۱۰،۱۵ سینما دارند اما اصلاً کارشان این نیست و در دنیای دیگر دارند تجارت میکنند و متأسفانه دفتر تولید و پخش هم دارند.
شما ظاهراً با دفتر بابک زنجانی هم در ارتباط بودهاید. در این باره توضیح میدهید؟
مدیر دفتر بابک زنجانی، محمود دینی بازیگر سریال آئینه عبرت بود. دینی از سریال آئینه عبرت رفیق من بود. یک روز به من زنگ زد و گفت داریوش هرکس میآید در این دفتر، فقط میخواهد بکند و برود، بیا اینجا. من به دفتر او رفتم. این جریان مربوط به دو هفته قبل از بازداشت بابک زنجانی بود. رفتم آنجا و نشستیم و گپ زدیم.
اینها سه فیلم تولید کرده بودند یکی ۱۳ ساخته هومن سیدی، دیگری هیچ کجا هیچکس کارگردانی ابراهیم شیبانی و دیگری فیلم نقش و نگار ساخته علی عطشانی. نقش و نگار را میخواستند پخش کنند و برای این کار مرا دعوت کرده بودند. آنها گفتند این فیلم تقریباً آزاد شده ولی همچنان توقیف است. دلیلش هم بازی کوتاه ناصر ملک مطیعی در این فیلم بود. در این فیلم ملک مطیعی در دو پلان در فلو میآید و چیزی میگوید و میرود. بابک زنجانی بابت همین دو پلان و برای کمک مالی به ملک مطیعی، دویست میلیون تومان به او دستمزد داده بود.
دینی به زندان نرفت؟
نه اصلاً کاری نکرده بود که زندان برود. من و محمود دینی همچنان رفاقتمان باقی است.
بله. زمانی من با شورعشق؛ بهرام رادان، مهناز افشار، فلوره نظری، مهدی امینی خواه، مرحوم علی برجسته و مجید واشقانی را به سینما معرفی کردم. با دختران انتظار هم؛ کامبیز دیرباز، امید متقی و شراره رخام را به سینما معرفی کردم.
داشتم بازنده را میساختم. در صحنهای قرار بود یک خانم روانشناس در یک سکانس با محمدرضا فروتن صحبت کند. دو برداشت کردیم ولی از پس کار برنیامد. یک خانم دیگر آنجا بود گفت من بازیگر تئاترم و میتوانم بازی کنم. آمد و بازی کرد و شد هنگامه قاضیانی. او در همه مصاحبههایش هم گفته است آقای بابائیان مرا به سینما معرفی کرد. تعداد افرادی که به سینما معرفی کردم خیلی زیاد هستند.
مرحوم کیومرث خیلی آدم خوب و خونگرمی بود. من که باور نمیکردم او چنین کاری را بکند. ما برای یک سناریو با هم قرار داشتیم
شما از دوستان مرحوم کیومرث پوراحمد بودید. یک خاطره از ایشان میگوئید. اصلاً باور میکردید به این روش از دنیا برود؟
کیومرث پوراحمد دوست خانوادگی ما بود. ما روزگاری در اصفهان تئاتر بازی میکردیم. خدابیامرز منوچهر پوراحمد برادر کیومرث هم در آن بازی میکرد. من و کیومرث، جوانهای آن موقع بودیم. کیومرث وقتی میدید منوچهر دارد بازی میکند میگفت: این اوستای من است، من میخواهم مثل او بشوم.
خانواده پوراحمد شلوغ بود و ماشاالله ۱۳، ۱۴ برادر و خواهر بودند. کیومرث هم علاقه زیادی به منوچهر داشت. کیومرث بعدها به من گفت که منوچهر به او گفته است که: شاگردی که از اوستایش جلو بزند موفق است و تو از من جلو زدی. کیومرث واقعاً هم جلو زد و شد کارگردان قصههای مجید. مرحوم کیومرث خیلی آدم خوب و خونگرمی بود. من که باور نمیکردم او چنین کاری را بکند. ما برای یک سناریو با هم قرار داشتیم.
شما زندگینامه حسین خواجه امیری معروف به ایرج را نیز ساختهاید. جریان چه بود؟
ایرج دوست اصفهانی من است. با او رفافتی دیرینه دارم. من زندگینامه ایرج را زمانی ساختم که محمدعلی فردین هنوز بود. آن زمان عطاالله مهاجرانی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی بود. فردین هم اجازه کار هنوز در ایران نداشت. وقتی شنید مجوز کار کردنش صادر شده از خوشحالی فوت کرد.
از خوشحالی فوت کرد؟
بله. مگر ماجرایش را نمیدانید. او خیلی دنبال این بود که مثل ایرج قادری مجوز کار بگیرد اما به او اجازه ندادند. یک روز چهارشنبه بود که به او گفته بودند به شما خبر میدهیم. شنبه ظهر به او خبر داده بودند که میتواند در ایران بازی کند و مجوز کارش صادر شده است. ساعت ۶ بعدازظهر همان روز در خانه تمام کرد.
ما یک روز عکسی با ایرج و چنگیز جلیلوند دوبلور، روبروی سینما جمهوری عکس گرفتیم. عکس فردین هم به دیوار سینما جمهوری بود. یک مرتبه به ذهنمان زد که زندگینامه این اشخاص را بسازیم.
از فیلمهای بعد از انقلاب کدام را بیشتر دوست دارید؟
من مادر علی حاتمی را خیلی دوست دارم.
چرا؟
مادر خیلی در جامعه اثر گذار بود. الان هم اگر بدهند به یکی از پلتفرمها، فکر کنم مردم خیلی آن را ببینند.
بهترین بازیگر بعد انقلاب؟
خیلیاند. اما به نظرم خسروشکیبایی.
نکته پایانی اگر دارید بفرمایید؟
برای سینمای ایران آرزوی موفقیت دارم و امیدوارم آینده ای بهتر را تجربه کنیم.
ممنون از وقتی که در اختیار ایرنا گذاشتید.