به گزارش دیده بان هنر و به نقل از عصر ایران؛ «متاسفانه فخری خوروش، هنرمند پیشکسوت تئاتر و سینما که سال ها در غربت زندگی میکرد دیروز (شنبه) ساعت ۸:۳۰ صبح به وقت لسآنجلس درگذشت. روحش شاد و یادش گرامی، تسلیت به بازماندگان این هنرمند تکرار ناشدنی ،که در آثار بسیار خوبی چه در تئاتر و چه در سینما از خود بجای گذاشت»
خوروش نخستین تجربه بازیگری در سینما را در سال ۱۳۳۴ و با بازی در فیلم «برای تو» به کارگردانی صادق بهرامی کسب کرد و پس از آن در آثار متعدد سینمایی و صحنهای حضور پیدا کرد.
فخری خوروش و عزت الله انتظامی در نمایش دیدار سال 1343
تثبیت جایگاه سینمایی خوروش با بازی در فیلم «آقای هالو» داریوش مهرجویی رقم خورد؛ نقشی که خوروش با وجود پیشنهادهای مشابه آن نقش، پاسخ منفی داد.
زندهیاد خوروش در شماری از فیلمهای مهم سینما حضوری هنرمندانه داشت. او که از سال ۱۳۸۴ و پس از حضور در فیلم «یک بوس کوچولو» ساخته بهمن فرمانآرا، در هیچ فعالیت بازیگری حضور نداشت، به امریکا مهاجرت کرد.
فخری خوروش در کارنامهاش همکاری با کارگردانانی چون علی حاتمی، ناصر تقوایی، داریوش مهرجویی، محمدرضا اصلانی و بهمن فرمانآرا را در کارنامه داشت.
خوشنامی و توانمندی خوروش باعث شد او از معدود بازیگران زن سینمای ایران باشد که در دوران پس از انقلاب هم راهش را در سینما ادامه دهد. خوروش پیش از انقلاب هرگز در سریالی بازی نکرد، اما در مجموعههای تلویزیونی متعددی در سالهای بعد از انقلاب بازی کرد که از آن جمله میتوان به «امیرکبیر» و بازی در نقش مهدعلیا، مادر ناصرالدین شاه، اشاره کرد که از بهیادماندنیترین نقشآفرینیهای وی است.
وی در سریالهای «امام علی» و «پهلوانان نمیمیرند» نیز بازی کردهاست و در آخرین اثر سینماییاش در فیلم «یک بوس کوچولو» (بهمن فرمانآرا)، حضوری مؤثر را در سکانس پایانی رقم میزند.
در سال ۲۰۱۰ در سومین دوره جشنواره «فیلمهای ایرانی سانفرانسیسکو» از فخری خوروش برای ۵۰ سال فعالیت هنری تقدیر شد.
فخری خوروش: به خاطر سینما از خانواده طرد شدم
روزنامه هفت صبح: روایت خواندنی فخری خوروش از یک عمر بازیگری. او در این گفتگو از مشکلاتی که برای بازیگر شدن سر راهش بوده، همکاری با کارگردان های مطرح، سریال «امیرکبیر» و … گفته است.
۶۴ سال روی صحنه بود و جلوی دوربین. سال ۸۲ تصمیم گرفت بازیگری را کنار بگذارد و عزم ینگه دنیا کرد. فخری خوروش در چهار دهه بازیگری با کارگردان های مطرح همکاری مستمر داشت و نام بهترین فیلم ها و سریال ها و البته تئاترها و تله تئاترها را در کارنامه اش ثبت کرد.
یکی از نقش های ماندگار او مهد علیا در سریال «امیرکبیر» است. او سال ۶۳ بالاخره پذیرفت سریال بازی کند و این گونه شهرتش فراگیر شد. بعد از آن بین تلویزیون و سینما در رفت و آمد بود و کارنامه اش را وزین تر می کرد. این آخرین گفتگویی است که او پیش از عزیمت به آمریکا انجام داد.
در یک خانواده سنتی در یک شهرستان با این مسئله که دخترشان بازیگر شود، آن هم با توجه به شرایط آن زمان که نگاه خوبی به بازیگری وجود نداشت، مشکلی نبود؟
– سنم کم بود که ازدواج کردم، آن هم در شرایطی که هنوز دو خواهر بزرگ تر از من ازدواج نکرده بودند. وقتی این اتفاق رخ داد از کرمانشاه به تهران آمدم. به همین خاطر از طرف پدر و مادرم طرد شدم. آن هم به مدت ۹ سال، به طوری که وقتی پدرم بیمار شد و برای معالجه به تهران آمد، اجازه ندادند او را ببینم و من مجبور شدم از پشت شیشه های اتاقی که در آن بستری بود او را ببینم.
پس بازیگری شما از نگاه آنان یک خطای بزرگ بود؟
– بله، اما خودم یقین داشتم که مرتکب هیچ خطایی نشده ام چرا که من ازدواج کرده بودم و از آن به بعد شرایط کاری ام را همسرم تعیین می کرد نه آنان.
چطور شد که وارد کار بازیگری شدید یا بهتر بگویم چطور قرار بود همسرتان شرایط ورود شما را برای بازیگری مهیا کند؟
– من در تهران معلم بودم. در همان سال ها قرار شد تا جامعه لیسانسه ها تئاتری را اجرا کنند. آنان من را برای بازی در این تئاتر انتخاب کردند. من هم موضوع را با همسرم در میان گذاشتم و او هم به من اجازه داد که این کار را انجام دهم.
یعنی با یک کار کاملا فرهنگی، بازیگری برای تان جدی شد؟
– نه، اتفاقا من خیلی علاقه مند بودم که در رشته طب تحصیل کنم. زمانی هم که این کار را انجام دادم اصلا فکر نمی کردم یک روز حرفه ای این کار شوم. من حتی زمانی که دومین کارم، یعنی «دست های آلوده» را بازی کردم، «ژان پل سارتر» نویسنده این نمایشنامه را هم نمی شناختم.
پس چطور این کار برای تان جدی شد؟
– وقتی «دست های آلوده» را بازی کردم کارم خیلی مورد توجه قرار گرفت، به نحوی که دکتر والا به مدت شش ماه با من صحبت می کرد تا متقاعدم کند به شکل حرفه ای این کار را انجام دهم. البته حضور در صحنه تئاتر و جاذبه های این کار هم باعث شد تا به این کار علاقه مند شوم و آن را ادامه دهم.
پس زمانی که پدرتان در تهران بستری شدند شما یک بازیگر حرفه ای تئاتر شده بودید؛ برخوردشان چطور بود؟
– البته این را بگویم که پدرم به نسبت زمان خودش آدم بسیار روشنفکری بود. وقتی در بیمارستان بستری بود خیلی تلاش کردم شرایطی مهیا شود تا مداوای او سریع تر انجام شود. وقتی پدرم بهبودی کامل پیدا کرد، مادرم به او گفت: «فخری باعث شد تا تو خوب شوی.» بعد از چند روزی که به دیدن پدرم رفتم به من گفت: «شنیدم که تو باعث خوب شدن من شده ای.» من هم گفتم: «صددرصد.» بعد از این قضیه از او خواستم نمایش «بلبل سرگشته» را ببیند.
کار آقای نصیریان؟
– بله. وقتی پدرم را برای دیدن این کار دعوت کردم، به او گفتم این تئاتر را ببین، اگر باز هم اصرار داشتی که من این کار را ادامه ندهم، قسم می خورم که بازیگری را کنار بگذارم. وقتی کار تمام شد، من را دید و یک حرف خیلی خوبی به من زد، حرفی که هنوز در سرم است. او گفت «فخری تو سال ها معلم بچه ها بودی و حالا هم معلم بزرگسال ها هستی.» این حرف پدرم جواب بسیار کامل و زیبایی برای من بود و دل مرا برای ادامه کار قرص و محکم کرد.
از این سال به بعد بود که گروه شما، نصیریان و انتظامی شکل گرفت؟
– بله، در اکثر کارهای صحنه ای ما سه نفر با هم بودیم و این همکاری به شکلی وجود داشت. سال ها علاوه بر بازیگری کار کارگردانی هم کرده بودم اما در تیتراژ این کارها اسم من به عنوان کارگردان نیامده بود. حتی یک بار به من گفتند «تو که اسمت را نمی زنی پس حساسیت نشان نده و باز بساز بره.» من هم وقتی دیدم شرایط به این شکل است کار را نیمه کاره رها کردم و آمدم.
«تاراج» یکی از فیلمهای پرفروش کارنامه فخری خوروش در سینمای پس از انقلاب است
از همین دوره وارد سینما شدید؟
– نه، وقتی کارم را به شکل حرفه ای در تئاتر شروع کردم، بلافاصله برای بازی در سینما دعوت شدم، یعنی در همان سال های اولیه، در سه تئاتر و سه فیلم سینمایی بازی کردم. «لات جوانمرد»، «جنوب شهری ها» و «همه گناهکاریم» فیلم هایی بودند که در آن سال ها بازی کردم. بعد از این سه کار هم خیلی پیشنهاد بازی برای سینما داشتم اما هیچ کدام را قبول نکردم.
دلیل خاصی برای این کار داشتید؟
– این تصمیم من دو دلیل عمده داشت، یکی آن که نمی خواستم از این شاخه به آن شاخه بپرم و علاقه مند بودم تئاتر را هم ادامه بدهم تا به موفقیت برسم. دلیل دیگر اینکه آنقدر درگیر کار تئاتر بودم که فرصت حضور در سینما را نداشتم. ما آن زمان باید هفته ای یک تئاتر به تلویزیون تحویل می دادیم، برای همین مجبور بودیم هر روز تقریبا شش نمایش را تمرین کنیم. فکر می کنم حدود هشت نمایش در آن سال ها تمرین کردیم و روی صحنه بردیم.
اما با این حال از فیلم «هالو» به بعد سینما برای تان جدی تر از تئاتر شد.
– وقتی نمایش «هالو» را کار می کردیم، مهرجویی تصمیم گرفت که فیلمی بر اساس این نمایش بسازد و اصرار ویژه ای داشت تا همان هنرپیشگانی که نمایش را اجرا کرده اند در فیلم هم حضور داشته باشند و دقیقا از همان سال به بعد تئاتر به حاشیه رفت. مثل هر دوره دیگری، چون در ایران در هر دوره ای تئاتر به یکباره با یک بحران روبرو می شد و به حاشیه می رفت. آن سال ها هم این اتفاق برای تئاتر افتاد.
با اسم «فخری خوروش» و با حضور در سینما به شهرت رسیدید. وقتی عکس تان را روی سردر سینماها می دیدید و یا این که مردم شما را در خیابان می شناختند و دورتان جمع می شدند، ه حسی داشتید، فکر می کردید به آنچه که می خواستید رسیدید؟
– خیلی شیرین و لذتبخش بود. وقتی من «لات جوانمرد» و «جنوب شهری ها» را بازی می کردم، هنرپیشه زن جدیدی وارد سینما نشده بود و من چهره جدیدی بودم که مردم با آن روبرو می شدند. اتفاقا هر دو فیلمی که اسم بردم خیلی مورد استقبال قرار گرفتند و من خیلی زود به شهرت رسیدم. وقتی این دو فیلم اکران شد، من دیگر نمی توانستم به راحتی در خیابان راه بروم. حتی وقتی یکی دو بار خواستم به همراه همسرم برای دیدن فیلم هایم به سینما بروم، مجبور شدم صورتم را بپوشانم چون واقعا مردم لطف داشتند و می آمدند دورم جمع می شدند و امضا و عکس می گرفتند.
شما از جمله بازیگرانی هستید که در آن دوران با کارگردان های صاحب سبک مثل زنده یاد علی حاتمی، داریوش مهرجویی، بهمن فرمان آرا، ناصر تقوایی، محمدرضا اصلانی و … کار کردید؛ در کنارش فیلم های معمولی هم داشتید، همکاری با این کارگردان ها چقدر روی کار شما تاثیرگذار بود؟
– یکی از اتفاق های مهم دوران بازیگری ام کار با همین افرادی بود که شما نام بردید. البته گذشته از تاثیرگذاری این عزیزان، من از یک کارگردان به نام «حسن محمدزاده» که اوایل دهه ۶۰ فیلم «مترسک» را با او کار کردم خیلی نکته های جذاب و تازه ای آموختم. اما در کنار این مسئله باید به این نکته اشاره کنم که من در اجرای نقش خیلی انعطاف پذیر هستم و کاملا سعی می کنم نقطه نظرات کارگردان را در اجرای نقش اعمال کنم.
فخری خوروش در سریال پهلوانان نمیمیرند
آیا به این فکر بودید که به شکل آکادمیک بازیگری را بیاموزید.
– اتفاقا وقتی آقای انتظامی می خواست برای تحصیل وارد دانشکده هنرهای زیبا شود، به من، مشایخی و کشاورز هم پیشنهاد داد؛ من در تئاتری به کارگردانی عباس جوانمرد بازی می کردم، آقای دکتر ممنون رئیس وقت دانشکده هنرهای زیبا یک روز برای دیدن این تئاتر آمد.
وقتی کار تمام شد آمد پشت صحنه به من خسته نباشید گفت و یک کتاب هدیه داد و گفت «می خواستم این کتاب را به تو بدهم اما با خودم گفتم اگر بد بازی کند، آن را نمی دهم اما چون خوب بازی کردی، آن را به تو دادم.» همان موقع من به او گفتم «اتفاقا می خواهم بیایم دانشکده ثبت نام کنم.» او هم به من گفت «اصلا این کار را نکن چون راهت نمی دهم.» پرسیدم «چرا؟» گفت «ما آنجا تئوری درس می دهیم نه حس. وقتی تو به حس رسیدی می خواهی بیایی چه کار کنی؟ یکسری تئوری یاد بگیری که دست و پایت را بگیرد؟»
چه چیزی در بازی شما وجود داشت که به این سرعت پیشرفت کردید و شخصی مثل دکتر ممنون هم به شما می گوید بازیگری هستید تمام و کمال که نیازی به تحصیلات آکادمیک ندارد؟
– فکر کنم علت اصلی آن به تمرکز من بر می گشت. من از دوره کودکی تمرکز خیلی خوبی داشتم، یعنی اگر مشغول مطالعه یا کاری بودم دیگر متوجه اطراف نبودم. به خاطر همین مسئله یکی دو بار پدر و مادرم مرا به دکتر بردند. وقتی روی صحنه تئاتر بودم، به جز نقشم و خودم دیگر هیچ چیزی نمی دیدم، حتی تماشاگران را. یادم هست یک بار پس از اجرای یک تئاتر تلویزیونی به بچه ها گفتم «خدا را شکر امروز هم اتفاقی نیفتاد و کار تمام شد.» در همین لحظه نصیریان گفت: «کجا اتفاقی نیفتاده، وسط کار یکی از دوربین ها خراب شد و تصویربردار محکم با لگد به دوربین ضربه می زد، آن وقت تو می گویی هیچ اتفاقی نیفتاد!»
شما تجربه خوبی با زنده یاد «علی حاتمی» در فیلم «سوته دلان» داشتید. علی حاتمی هم معمولا با بازیگرانی که در کار قبلی اش با آنان تجربه خوبی داشت، ادامه همکاری می داد؛ چرا در «هزاردستان» بازی نکردید؟
– اتفاقا قرار بود بازی کنم ولی سرنوشت کار چندان مشخص نبود و من هم می دانستم تولید کار خیلی طول می کشد. من هم به مرحوم حاتمی گفتم «اگر کار در یک ساعت مشخص تمام می شود می آیم، در غیر این صورت نمی توانم.» به همین دلیل در این کار نبودم.
«هزاردستان» بهانه خوبی است که بیاییم به دوران انقلاب که دوره جدیدی برای شما محسوب می شود. در آن دوره خیلی از بازیگران ممنوع الکار شدند اما برای شما مشکلی پیش نیامد.
– در آن زمان اسامی هنرپیشگان را در روزنامه ها اعلام می کردند تا برای محاکمه به دادگاه مراجعه کنند. من هر روز آماده بودم که اسم مرا هم در روزنامه ها اعلام کنند ولی خبری نشد تا این که اعلام شد من مورد تایید هستم و برای ادامه کار مشکلی ندارم و به این شکل جمهوری اسلامی پاداش همه محدودیت هایی را که برای خودم در سینمای آن دوره زندگی ام ایجاد کرده بودم، داد.
فخری خوروش در سریال خانهای در تاریکی
بخشهایی از مصاحبه فخری خوروش در سال 1383 با روزنامه شرق
♦ قرار بود در سریال «هزار دستان» بازی کنم ولی سرنوشت کار چندان مشخص نبود و من هم می دانستم تولید کار خیلی طول می کشد. من هم به مرحوم حاتمی گفتم «اگر کار در یک ساعت مشخص تمام می شود می آیم، در غیر این صورت نمی توانم.» به همین دلیل در این کار نبودم.
♦ اوایل انقلاب اسامی هنرپیشگان را در روزنامه ها اعلام می کردند تا برای محاکمه به دادگاه مراجعه کنند.من هر روز آماده بودم که اسم مرا هم در روزنامه ها اعلام کنند ولی خبری نشد تا این که اعلام شد من مورد تایید هستم و برای ادامه کار مشکلی ندارم.
♦ بعد از انقلاب پیشنهاد سریال تراژدی «امیرکبیر» را به من دادند اول گفتم بازی نمیکنم، گفتند سناریو را بخوان، خواندم، قبل از آن دو سه رل شاهزاده را در تئاتر بازی کرده بودم و مطالعات زیادی در مورد قاجار شاهزاده ها داشتم، دیدم متن داستان فوقالعاده اصالت دارد و همین مرا وادار کرد که قبول کنم.
♦ وقتی میخواستم «مهدعلیا» را بازی کنم به آقای کارگردان گفتم، شما اگر خیال میکنید من حالت غضب میگیرم ابدا، من مهدعلیا را محکوم نمیکنم و او را یک زن بدجنس نمی بینم، چرا؟ چون من او را یک مادر میبینم، اگر میخواهید بازی میکنم و نمیخواهید میل خودت! گفتم چون آدمی مثل امیرکبیر آمده و میخواهد کشور را اصلاح کند و همه به جای اینکه بگویند ناصرالدینشاه میگویند امیرکبیر و مهدعلیا به عنوان مادرچه کار باید میکرد. این شد که قبول کردند.
♦ بازی در نمایشهای «بادسام» و «شهر طلایی» را هیچ وقت فراموش میکنم. شاید برایتان جالب باشد که در نمایش «شهر طلایی» نقش مقابل من محمود دولتآبادی بود. در آن زمان حمید سمندریان کارش درجه یک بود، اسکویی ها مخصوصا مهین اسکویی که من با آنها کار نکردم اما نمایش اتللو انها را دیدم واقعا عالی بودند. رکنالدین خسروی کارگردانی بود که با وسوای بسیار زیادی کار میکرد و همه کارهایش هم خوب بود، عباس جوانمرد هم که یکه تاز بود و کارش بی نظیر.
«روحش شاد»