
حمله اتمی آمریکا به دو شهر هیروشیما و ناکازاکی تاثیر عمیقی بر فرهنگ ژاپن گذشته است؛ نفسهای آتشین گودزیلا با جلوهای از انفجار اتمی تنها یکی از این تاثیرات است.
به گزارش دیده بان هنر و به نقل از گروه فرهنگی ایرنا؛ فرهنگ و تولیدات فرهنگی همواره متاثر از تحولات اجتماعی داخلی هر کشور و حتی منطقهای و جهانی است. گاه وقایعی بر یک کشور میگذرد که میتوان اشکال مختلف بازتاب آن را تا دههها در تولیدات فرهنگی، هنری و ادبی آن جامعه شناسایی کرد. همچنان که بمباران اتمی هیروشیما و ناگازاکی چنین کرد و امروز بازتابهای متفاوتی از آن در فیلم رمان، رمان مصور (مانگا) و انیمیشنهای برگرفته از مانگا (انیمه) این کشور قابل مشاهده است که شخصیت گودزیلا با نفسهای آتشین و به شکل انفجار اتمی یکی از آشکارترین این تاثیرات تلقی میشود.
ویلیام تسوتسویی، استاد تاریخ دانشگاه اتاوا به خبرگزاری فرانسه میگوید: «اتم قدرتمند» نام ژاپنی مانگایی است که در جهان با عنوان «پسر فضایی» شناخته میشود. همچنین انیمههایی با شهرت جهانی همچون «آکیرا»، «نئون جنسیس اونگلیون» و یا «حمله به تایتان» انفجارهای عظیمی را به تصویر میکشند. «رنج شدید» و رهایی از آسیبهای روحی، مضمونی تکرارشونده در تولیدات فرهنگی ژاپن است که «مخاطبان جهانی» را مجذوب خود کرده است.
روزنامه فرانسوی «لوفیگارو» نیز در گزارشی با این مضمون به حملات اتمی آمریکا علیه ژاپن اشاره میکند و مینویسد: بمباران اتمی آمریکا در اوت ۱۹۴۵ به مرگ تقریباً ۱۴۰ هزار نفر در هیروشیما و ۷۴ هزار نفر در ناگازاکی منجر شد. از پایان جنگ جهانی دوم، داستانهای مرتبط با مفاهیم ویرانی تحت تاثیر هراس از بلایای طبیعی مکرر نوشته شد و پس از سال ۲۰۱۱ نیز داستانهایی متاثر از حادثه فوکوشیما.
یوکو تاوادا، نویسنده ژاپنی، تأیید میکند در دنیای ادبیات، برخی از اشعار «وحشت محض ناشی از بمب اتمی را در لحظه پرتاب آن به تصویر میکشند» اما بسیاری از آثار به طور غیرمستقیم به این موضوع میپردازند.
وی در کتاب «عملیات شناسایی» که در سال ۲۰۱۴ در ژاپن منتشر شد بر پیامدهای یک فاجعه بزرگ تمرکز دارد. او که برای نگارش این اثر از شباهتهای بین بمبهای اتمی، فاجعه فوکوشیما و «بیماری میناماتا»، مسمومیت جیوه ناشی از آلودگی صنعتی در جنوب غربی ژاپن از دهه ۱۹۵۰، الهام گرفته است میگوید: «این اثر پیش از آنکه یک هشدار باشد، پیامی است که میگوید: ممکن است اوضاع بدتر شود، اما ما راهی برای زنده ماندن پیدا خواهیم کرد.»
گودزیلا؛ آشکارترین نمونه تاثیر فاجعه اتمی ژاپن
گودزیلا مسلماً مشهورترین نمونه از رابطه پیچیده ژاپن با انرژی هستهای محسوب میشود؛ موجودی ماقبل تاریخ که توسط آزمایشهای اتمی آمریکا در اقیانوس آرام بیدار شده است. ویلیام تسوتسویی، نویسنده کتاب «گودزیلا در ذهن من»، میگوید: هیولاها به ترسهای انتزاعی، چهره و شکل میبخشند. در دهه ۱۹۵۰، گودزیلا این نقش را برای ژاپنیها با انرژی اتمی، با تشعشعات، با خاطرات بمبهای اتمی ایفا کرد.
بسیاری پس از دیدن گودزیلا که توکیو را در فیلم اصلی سال ۱۹۵۴ با خاک یکسان کرد، با اشک سینما را ترک کردند. این نویسنده میافزاید: گفته میشود که متخصصان جلوههای ویژه، پوست عمیقاً چروکیده هیولا را از روی زخمهای بازماندگان هیروشیما و ناگازاکی الگوبرداری کردهاند.
مضمون هستهای در نزدیک به ۴۰ فیلم گودزیلا وجود دارد، اما اغلب در طرح داستان به آن پرداخته نشده است. ویلیام تسوتسویی ادامه میدهد: مخاطبان آمریکایی علاقه زیادی به فیلمهای ژاپنی که درد و رنج سالهای جنگ را منعکس میکردند و به نوعی بازتاب منفی از ایالات متحده و استفاده آن از بمبهای اتمی داشتند، نداشتند.
با وجود این، این مجموعه فیلمها همچنان بسیار محبوب هستند و فیلم «خیزش مجدد گودزیلا» در سال ۲۰۱۶ موفقیت بزرگی کسب کرد. این فیلم به عنوان نقدی بر نحوه مدیریت فاجعه فوکوشیما تلقی شد.
باران سیاه و مساله حق نوشتن بر اساس تجربه زیسته
رمان «باران سیاه» نوشتهماسوجی ایبوسه در سال ۱۹۶۵ درباره بیماری ناشی از تشعشعات، نیز یکی از شناختهشدهترین روایتها از بمباران هیروشیما است. ویکتوریا یانگ از دانشگاه کمبریج در این باره میگوید که این نویسنده از بازماندگان بمباران نبود و همین موضوع این بحث را به راه انداخت که «چه کسی حق نوشتن این نوع داستان را دارد».
او میگوید: اگر کسی به شکل مستقیم مساله ای را تجربه نکرده باشد چگونه میتوان درباره آن صحبت کرد یا یک اثر ادبی بر اساس زندگی واقعی خلق کرد؟
کنزابورو اوئه، نویسنده و برنده جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۹۴، شهادت بازماندگان را در «یادداشتهایی از هیروشیما» (مجموعه مقالات در دهه ۱۹۶۰) گردآوری کرده است.
یوکو تاوادا خاطرنشان میکند که او به عمد گونه غیرداستانی را انتخاب کرده است. او با واقعیت روبرو میشود، اما سعی میکند از زاویه شخصی به آن نزدیک شود.
یوکو تاوادا با اشاره به اینکه در کودکی، تصاویر بمبارانهای اتمی در کتابهای مصور، او را به یاد تصاویر جهنم در هنر کلاسیک میانداخت، میگوید: به این فکر میکنم که آیا تمدن بشری خود منبع خطر نیست؟ از این منظر، سلاحهای اتمی نه «یک پیشرفت تکنولوژیکی، بلکه چیزی در کمین بشریت» بودند.